محل تبلیغات شما



امروز برنامه گود ریدز» نصب کردم. گود ریدز» یه برنامه راجب کتابخوانی و معرفی کتابه.

یه قسمتی داره تو این برنامه که میتونی خودت برای خودت یه چالش تعیین کنی که مثلا دوست داری تا آخر سال چند تا کتاب بخونی،برنامه هم بهت میگه روزی چقدر باید کتاب بخونی تا به اون حد مورد نظرت برسی.

خلاصه که من الکی زدم 1000 تا کتاب میخوام بخونم تا آخر سال،برنامه هم بهم گفت باید تا آخر سال روزی سه تا و نصف کتاب بخونم.حالا من یه چیزی گفتم،روزی سه تا و نصف آخه!!

ولی یه جور حساب کردم میشه،باید کتاب مناسب انتخاب کنم!مثلا از این کتاب داستان کوچولوها نظیر کتاب مامان بیا جیش دارم و از اینجور کتابا!، اینا رو روزی ده تا هم میشه خوند،هیچ مشکلی نداره


دو سه شبی میشه که تا نزدیکای صبح خوابم نمیبره،کار خاصی هم نمیکنم؛با گوشی ور میرم،رادیو گوش میکنم،گاهی هم گوشی رو میذارم،یه خورده خیالبافی میکنم،خسته که شدم دوباره میرم سراغ گوشی،خلاصه تا صبح تو جام غلت میزنم.

کتابم نمیتونم بخونم چون اولا این موقع شب مغزم جواب نمیده،دوما همه جا تاریکه.

چند دقیقه پیش هم یهو صدای یه رعد و برق گُنده اومد. بارون شروع شد،ولی الان صدای بارون نمیاد فکر کنم بند اومده


هوگو باسکرویل صاحب خانه اربابی باسکرویل است؛فردی بسیار خشن و ناپاک که سبکسری و شوخ طبعی ظالمانه ای دارد

او که به دختر نجیبی نظر دارد،روزی با آگاهی از اینکه پدر و برادرانش در خانه نیستند،دختر را می رباید و در اتاقی در خانه اش زندانی میکند،دختر شب هنگام به نحوی موفق به فرار میشود.
هوگو باسکرویل ناپاک که در این هنگام با دوستان شرورش در حال میگساریست،به سراغ دختر می رود ولی او را نمی یابد،در نتیجه درمی یابد که مرغ از قفس پریده است.او با خشمی جنون آمیز به پیش دوستانش بر میگردد و فریاد میزند که باید همان شب دختر را بگیرد.در آن حال که آن مردان خوشگذران از خشم او مات و متحیر مانده بودند،یکی از آنها که شرورتر و یا شاید مست تر از سایرین بود فریاد بر می آورد که باید سگ های شکاری را در پی دختر بفرستند.در این هنگام هوگو از خانه بیرون دوید؛سگ های تازی را رها کرد و پس از آنکه دستمالی را که متعلق به دختر بود جلوی بینی سگ ها گرفت آنها را به سمتی فرستاد که او گریخته بود و خود نیز سوار بر اسبش به دنبال سگ ها،روان شد.
دوستان هوگو باسکرویل تا مدتی همچنان متحیر و بهت زده بودند ولی خیلی زود از حیرت بیرون آمدند و شتابان با اسبهای خود به دنبال دوستشان به راه افتادند.در راه آنان به چوپانی رسیدند و به فریاد از او پرسیدند که آیا آن دختر را دیده است یا نه،چوپان گفت:که دختر را دیده است که چند سگ شکاری او را دنبال میکردند.چوپان افزود:ولی چیزهای دیگری هم دیده ام.هوگو باسکرویل را سوار بر مادیان سیاهش دیدم که پشت سر او سگ تازی هولناکی،کاملا بی صدا می دوید.»

به این ترتیب آن مردان مست به پیش تاختند،ولی طولی نکشید که خون در رگ هایشان منجمد شد؛چون اسب هوگو باسکرویل را دیدند که در حالیکه کف سفید رنگی پوستش را پوشانده بود،با زین خالی و افساری که بر زمین کشیده می شد از برابرشان گذشت.
ناگهان هراسی عظیم بر جانشان افتاد، اما همچنان در علفزار به پیش رفتند تا سرانجام به سگ های شکاری رسیدند که در علفزار از ترس به هم چسبیده بودند و زوزه میکشیدند و به قعر دره تنگ مقابلشان خیره شده بودند.
فقط سه نفر از آن گروه سیزده نفره جرئت کردند که جلو بروند و به منظره رو به رو نگاه کنند؛ولی این منظره ی جنازه دختر جوان و حتی پیکر بی جان هوگو باسکرویل نبود که مو به تن آن سه عربده کش بی باک راست کرد؛بر سر جنازه هوگو موجودی هولناک ایستاده و چنگ در گلوی او فرو برده بود؛درنده ای عظیم و سیاه رنگ،شبیه به سگ تازی،ولی بزرگتر از هر سگ تازی که انسانی به چشم دیده است،با نگاهی آتشین و آرواره های خون چکان.

داستان این درنده هولناک،نسل به نسل و سینه به سینه در خاندان باسکرویل می چرخد، و گفته میشود که هر عضو خاندان باسکرویل که شب هنگام به آن علفزار پا بگذارد به مرگی وحشتناک نظیر مرگ هوگو باسکرویل دچار میشود.

سالها بعد که این داستان در نظر مردم به افسانه ای بی اساس و غیرقابل اعتنا تبدیل میشود.جسد سِر هنری باسکرویل،جدیدترین صاحب خانه اربابی باسکرویل در املاک وی کشف میشود.
و زمانیکه  پزشکان علت مرگ او را حمله قلبی بر اثر ترس تشخیص میدهند،دوباره داستان درنده باسکرویل بر سر زبانها می افتد.
دکتر مورتیمر،پزشک خانوادگی،خاندان باسکرویل به نزد شرلوک هولمز می رود تا بلکه او بتواند با روش های تحقیقاتی خاص و حیرت آوری که دارد پرده از راز این ماجرای اسرار آمیز بردارد و راست را از دروغ و افسانه را از واقعیت جدا کند.

 

قسمتی از توضیحات پشت کتاب:

درنده باسکرویل نه تنها بهترین داستان بلند شرلوک هولمز،که بی تردید یکی از بهترین رمان های جنایی است.

بی تردید این داستان،مانند معدودی از داستانهای جنایی،خواننده را در حالت تعلیق نگاه می دارد.آمیزه ترس،شرارت و جنایت در منطقه دورافتاده دارتمور،و طلسم باسکرویل در هیئت یک تازی درندهٔ سیاه و غول پیکر،ترکیبی به یاد ماندنی می سازد.»

این رمان مهیج را می توانید از این لینک تهیه کنید


نصفه شبِ دیشب با صدای بارون شدیدی که میومد از خواب بلند شدم.
گلاب به روتون پا شدم رفتم دستشویی.تو دستشویی در حالیکه هنوز توی حالت خواب و بیداری بودم و مغزم کامل سرجاش نیومده بود،داشتم یه چیزایی راجب این کتاب رامسس» بلغور میکردم.وقتی یه کتابی رو زیادی میخونم و بهش فکر میکنم اینجوری میشم. سرِ کتاب هری پاتر، که واقعا خودمو توش غرق کرده بودم هم اینجوری بودم،به مدت زیادی هر روز صد صفحه داشتم این کتابو میخوندم،جوری شده بود که اول صبح که از خواب پا میشدم یا یه وقتی در طول روز که ذهنم خلوت بود،نوشته های این کتاب خود به خود تو ذهنم تکرار میشد،انگار که یه نفر داشت توی ذهنم کتاب میخوند.

مثلا یه روز صبح که تازه بیدار شده بودم،دقیقا یادمه که خود به خود چیزایی که شبش خونده بودم توی ذهنم داشت بازخوانی میشد،یهو به خودم اومدم دیدم که دارم تو ذهنم میگم: اسنیپ گفت،هری گفت،اینجوری شد،اونجوری شد و نمی دونم چی و چی


آغا الان حساب کردم که در طول چند سال سر جمع نوزده تا کتاب کوچیک و بزرگ خریدم که هنوز نتونستم بخونمشون.الان موقعشه که از این تعطیلی یهویی که پیش اومده نهایت استفاده رو بکنم و همشونو بخونم،از فردا میخوام خودمو باهاشون خفه کنم :)))


به آخرای جلد دوم رسیدم.
تا اینجای کتابو که خوندم،نویسنده اعتقادات مصریان باستان رو نقد نمیکنه بلکه داره اعتقاداتشونو از دید خود مصریان با لحنی شاعرانه،بیان میکنه.
نمیدونم نویسنده دقیقا چه قصدی داشته ولی اگه یه کم حواست جمع باشه،از این توصیفات شاعرانه میتونی بفهمی که مصریان خرافاتشونو چطور توجیه» میکردن.

دقت که میکنم می بینم که ساخت اکثر بناهای عظیمی که رامسس تا اینجای کتاب شروع کرده فقط به خاطر خرافاته.
زِرت و زِرت،چپ میرن راست میرن فقط معبد میسازن.

مثلا یه معبد 5000 هکتاری عظیم دارن میسازن فقط برای اینکه اعتقاد دارن این معبد میتونه فرعون و خانوادش رو در مقابل جادو و جادوگران حفظ کنه،و به قول خودشون این معبد رو وقف کای» فرعون کردن.
خخخخ اشتباه نشه!منظور از کا» همون کلمه ای نیست که جنوبیا برای صدا زدن همدیگه استفاده میکنن.اگه درست یادم مونده باشه مصریان باستان به روحشون میگفتن کا»


یکی از چیزایی که اصلا انتظار نداشتم تو این کتاب که درباره یکی از فراعنه مصره باهاش رو به رو بشمقضیه جنگ تروا و حضور شخصیت های این جنگ»بود.
با توجه به اینکه عاشق داستان های تاریخی هستم یکی از فیلم های مورد علاقه من فیلم تروا» با بازی برد پیته که چندین بار دیدمش.توی پایان اون فیلم و بعد از قتل عام مردم تروا،هلن و پاریس که کل جنگ ده ساله تروا به خاطر اونا شروع شده بود،به همراه عده ای موفق به فرار میشن و زنده می مونن.
حالا گذشته از اینکه داستان جنگ تروا واقعیه یا نه،من باور کرده بودم که روایت این فیلم به روایت اصلی داستان که توسط هومر گفته شده وفادار هست ولی الان با خوندن بخشی از کتاب رامسس که در اون گفته شده که بعد از قتل عام تروا،هلن همراه با همسر اصلیش شاه اسپارت به مصر اومدند تعجب کردم و دچار شک شدم که کدوم روایت اصلی هست.ولی دارم فکر میکنم که احتمالا نویسنده کتاب رامسس این بخش از داستان رو از خودش در آورده باشه.
کتاب هومر رو نخوندم ولی به نظرم روایت اون فیلم درست تر  از روایت کتاب رامسس میاد


رمان جنایی قتل‌های الفبایی که با نام قتل‌های A.B.C هم شناخته میشود،از سری داستانهای پوآرو و اثر آگاتا کریستی،جنایی نویس مشهور است.این کتاب اولین بار در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. خلاصه کاپیتان آرتور هستینگز که به تازگی از آمریکای جنوبی بازگشته،با دوست قدیمی اش،هرکول پوآرو در آپارتمان جدیدش در لندن دیدار میکند. پوآرو به هستینگز،نامه‌ی مرموزی که به تازگی به دستش را رسیده را نشان می‌دهد،در این نامه که با حروف "A.B.C"امضا شده،نوشته شده است که به زودی جُرمی رخ خواهد
رمان‌جناییمرگ‌در ‌میان‌ابرها»از سری‌ رمانهای پوآرو،نوشته آگاتا کریستی،جنایی‌نویس مشهور است که اولین‌بار در سال ۱۹۳۵ منتشر شد. خلاصه: هرکول پوآرو با هواپیما در حال بازگشت از پاریس به لندن است.او یکی از یازده مسافری است که در قسمت عقب هواپیما نشسته اند.در‌حالیکه هواپیما برای فرود آمدن آماده میشود،در قسمت عقب هواپیما یک زنبور در حال پرواز کردن دیده میشود،ناگهان مهماندار متوجه میشود که یکی از مسافران مُرده است.
رمان جناییتراژدی در سه پرده»از سری رمانهای پوآرو،اثر آگاتا کریستی،جنایی نویس مشهور است که اولین بار در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. خلاصه: سِر چار کارترایت»بازیگر سابق، میزبان یک مهمانی در خانه اش درکورنوال»است.او سیزده مهمان دارد.از جمله هرکول پوآرو»،آقای ساترزویت»،یک کشیش به نامآقای بابینگتون» و همچنین دکتر استرنج». پس از اینکه مهمانان شام خود را تمام کردند،خدمتکار برای آنها نوشیدنی می آورد.هنگامی که آقای بابینگتونِ کشیش جرعه ای از نوشیدنی خود را
مجموعه داستان خانه ای در شیراز»که در واقع عنوان اصلی اش تحقیقات پارکرپاین» است،نوشته جنایی نویس مشهور،آگاتا کریستی میباشد.این کتاب اولین بار در سال ۱۹۳۴ منتشر شد جیمز پارکرپاین یک کارمند بازنشسته دولت و یک کارآگاه است.او روش های بسیار نامتعارف،منحصر به فرد و جذابی در تحقیقاتش دارد.تخصص او در حل مسائل احساسی است.پارکرپاین نام این تخصص خود را کارآگاه قلب»گذاشته است و خدماتش را در رومه تایم»تبلیغ میکند.منشی او خانم لِمون»و یک رمان نویس به نامآریادنه
رمان جناییچرا از اِوانس نپرسیدند؟»نوشته جنایی نویس مشهور،آگاتا کریستی است.این کتاب اولین بار در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. خلاصه: در حین بازی گلف،توپِبابی جونز» به طرف یک صخره پرتاب میشود.او به دنبال توپش می رود،اما به جای توپش، در میان صخره ها بدن مچاله شده ی مردی در حال مرگ را پیدا میکند. ناگهان مرد چشمانش را باز میکند و با آخرین نفسی که برایش مانده است میگوید:چرا از اِوانس نپرسیدند؟» و سپس می میرد. بابی و دوست پرجنب و جوشش فرانکی،تصمیم میگیرند معمای آخرین
مجموعه داستان جنایی لیستردیل» که با عنوان آواز قو» نیز منتشر شده،نوشته جنایی نویس مشهور آگاتا کریستی است که اولین بار در سال 1934 منتشر شد. داستانهای معمایی که بعضی شاد،بعضی عاشقانه و بعضی هم بسیار مرگبار هستند؛میتوان گفت همه آنها در یک مورد با هم مشترکند:قلم ماهر آگاتا کریستی. عناوین و خلاصه داستانهای این مجموعه بدین شرح است: لیستردیل: پس از مرگ شوهر خانم وینسنت»،او و دو فرزندش به خاطر مشکلات مالی،مجبور به فروش خانه اجدادیشان میشوند.
​​​​​​ رمان پرتره ناتمام پس از رمان عاشقانه نانِ غول» دومین رمان عاشقانه آگاتا کریستی است که در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. خلاصه: زنی به نام سِلیا که در گذشته سه تن از عزیزترین کسانش یعنی:مادر و دختر و شوهرش را از دست داده،در آستانه خودکشی قرار دارد،اما یک شب در یک جزیره،مردی به نام لارابی را ملاقات میکند.لارابی یک نقاش موفق است.در یک شب طولانی سِلیا با او درد و دل میکند و عمیق ترین ترس هایش را با او در میان میگذارد.آن شب تا صبح لارابی به تمام درد و دل های سِلیا
رمان قتل در قطار سریع السیر شرق،از سری داستانهای پوآرو،نوشته آگاتا کریستی است که اولین بار در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. خلاصه: پوآرو با قطار سریع السیر شرق،در حال بازگشت از استانبول به لندن است. نیمه شب،به علت ریزش بهمن روی ریل، قطار مجبور به توقف میشود. وقتی صبح میشود،جنازه یک میلیونر آمریکایی در کوپه اش پیدا میشود که چندین بار با چاقو به او ضربه زده اند.اما وقتی درب کوپه مقتول از داخل قفل بوده،قاتل چگونه توانسته بدون شکستن قفل،وارد شود؟ به نظر میرسد که هرکول
شاهدی برای دادگاه،یک مجموعه داستان نوشته جنایی نویس مشهور،آگاتا کریستی است که اولین بار در سال 1933 منتشر شد. موضوع داستانهای این کتاب،بیشتر در مورد مسائل ماورالطبیعه است و بر خلاف کتابهای قبلی آگاتا کریستی،در این داستانها کمتر با مسائل جنایی رو به رو میشویم. عناوین داستانهای این کتاب بدین شرح است: تازی مرگ–علامت قرمز–مرد چهارم–کولی–چراغ–شاهدی برای دادگاه–راز کوزه آبی–قضیه عجیب سِر آرتور کارمایکل–ندای بال ها–درخواست کمک.
رمان لُرد اِجوِر می میرد»،از سری داستانهای پوآرو،نوشته جنایی نویس مشهور،آگاتا کریستی است و اولین بار در سال 1933 منتشر شد.همچنین این کتاب با نام سیزده نفر سر میز شام»نیز منتشر شده است. خلاصه: جین ویلکینسون»همسر لُرد اِجوِر» و یک بازیگر آمریکایی است.او از پوآرو میخواهد که برای طلاق گرفتن از همسرش به او کمک کند.پوآرو با این کار موافقت میکند و برای راضی کردن لُرد اِجوِر به طلاق،پیش او میرود ولی متوجه میشود که لُرد اِجوِر خودش از قبل،با طلاق موافق است.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

امیرعلی باصفاترین